... و تلخي و بدبختي شعور را بر لذت و بي شعوري بر گزيد و عصيان كرد و آن ميوه ي بينايي را خورد... و تا از حلقومش فرو رفت بهشت عدن در چشمش كوير خشك شد و آرامشش اضطراب.. و يقينش حيرت... و لذتش الم..و سيرابيش عطش...
و اين است كه ظلوم و جهول است و اين دشناميست كه تنها انسان شايسته ي آن است.
......................................................................
خدا ، انسان و عشق.اين است امانتي كه بر دوش آدمي سنگيني مي كند..
و اينست آن پيمان كه در نخستين بامداد خلقت با خدا بستيم ..
و اينچنين است كه به سوي او باز مي گرديم...
/هبوط-دكتر شريعتي/