سلام خسته نباشيد.
بذاريد جواب سوالتونو با يه سوال بدم! چه چيز عشق براي شما مهمه كه نظرتونو جلب كرده ؛ باعث شده ذهنتون مشغول شه و اينقدري هم اهميت داشته كه بخوايد يه پست وبتونو بهش اختصاص بديد؟؟؟؟؟
من بهتون ميگم چرا! اين مجهول بودن يا شايد بهتر باشه كه بگم در ابهام بودن عشقه كه اونو مرموز ميكنه و با وجود اينهمه تجربه هاي عشقي از حضرت آدم تاحالا هيچ انساني حاضر نشده به اين تجربه ها قناعت كنه و همه ميخوان يه تجربه ي شخصي در اين مورد داشته باشند.
ما نميتونيم مرز و معياري براي عشق مشخص كنيم مثلآ بگيم كه :دختر و پسراي امروزي چون قبل ازدواج شونصد تا پيامك!!!!! به هم ميدن و همديگه رو هي بايد ببينن و ازين حرفا؛ پس بايد نتيجه گرفت كه الان اين جور عشقا مده !
نميتونيمم بگيم كه به نتيجه ي صرفآ مثبت يا منفي اي منجر ميشه!!!
حتي اينم نميشه گفت كه چون زمان هاي قديم فلان مدل ازدواج ميكردن پس موفقند و خوشبخت ؛ چون همين الان حاضرم چندين نفرو بهتون معرفي كنم كه با اينكه نسل سومي اند مدل ازدواجشون عين اجداد ماست!!!!! ولي الزامآ هم نتيجه ي مثبتي نگرفتند. ولي حتي اينم دليل نميشه كه در مورد اين مدل ازدواج نظر قطعي به مثبت و منفي بودنش بديم.
((اگر چه به نظر من هنوز بعضي چيزها بايد سنتي باقي بمونه!!))
حرف من اينه: عشق؛ يه حسّه ، يه حس لطيف كه ميتونه هم با نگاه اول بعد از ازدواج بوجود بياد(روش سنتي) و هم با نگاه هزارم در شونصدمين برخورد(به روش امروزي) و همزمان ، اون حس بايد با معيار هاي عقلي سنجيده شه.
آدما وقتي مي فهمند عاشقند كه اين حسو تجربه كرده باشند و لازمه که اونو در قالب عقل قرار بدن.
شكست و پيروزي در عشق به درك صحيح از اين حس بر ميگرده .
حالا چه اين حس با روش سنتي به ادم القا بشه چه با روش امروزي(!!)
بعدشم اگر سعي کنيد عشقو رو تو قالب جملات بيان کنيد و يا مرز و محدوده براش قائل شيد مسلمآ قشنگي و بکارت اونو ازش مي گيريد
موفق باشيد.